بدجوری بهش شک کرده بودم، دیده بودم وقتی که همه می خوابن یه دفتری رو بر می داره و یه چیزهایی توش می نویسه ، کنجکاوی ام هر روز داشت بیشتر و بیشتر میشد نمی دونم چرا همش فکر می کردم در مورد من داره می نویسه همین شک باعث شده بود که دنبال فرصتی باشم و بتونم دفترش رو بردارم و ازش سر در بیارم یه روز که
به وبلاگ من خوش آمدید
من در نظر دارم تا توسط اين وبلاگ با شما عزيزان باشم . از شما هم تـقاضا دارم تا انتقــــادات ، پـــيشـنهادات خـود را بــرای هر چه بهتر کردن مطالب بيـــان کنيد . من سعـي میکنم همه مسائل اخــلاقي را رعـايت نموده تا وبلاگي محبوب داشـتــه باشم .
اگر از وبلاگ من خوشتون آمد نظر بدهید
در پايان هم از همه شما کمال تشکر را دارم .